ای بابا
از دست بابا سعید چه کار کنم ؟ هم اشک منو در میاره . هم منو میاره پارک که از دلم در بیاره. ...
نویسنده :
خودم
16:05
نگاه یاشار عزیز به زندگی .
خاطرات روز عید فطر
در روز عید فطر من دو ماه و نوزده روزه هستم در تاریخ 1393/05.07 روز سه شنبه . بعد از نماز فطر و دادن فطریه . همراه بابا سعید و مامان افسانه برای نهار رفتیم رستوران آبنوس در طرقبه . من که نمی تونستم غذا بخورم فقط نگاهشون کردم قول دادن سال آینده منو ببرند. بعد از نهار رفتیم باغ وکیل آباد . چه هوای قشنگی داشت من کلی کیف کردم و کلی خوابیدم . ...
نویسنده :
خودم
22:41
ترس به ما یاد می دهد که چطور حرکت کنیم
یاشار کوچولو در دوونیم ماهگی در حیاط آقا جون روی تابی که مامان زهرا درست کرده است. ...
نویسنده :
خودم
10:55
اینم یک تبسم زیبای من به تمام کسانی که دوستشون دارم
اولین عید یاشار جون با عید سعید فطر
یاشار کوچولو در تاریخ 1393/05/02 در حال بسته بندی شکلات عید فطر و کمک به بابا محمد ...
نویسنده :
خودم
9:29
خنده , امید و خواب , سه ابزار مهم برای غلبه بر دشواریها است
این منم یاشار کوچولو در آغوش گرم بابا محمد
ای بابا خستم کردید.
سی ویکم خرداد جهت ویزیت 45 روزگی منو بردن مرکز بهداشت. بعد از مرکز بهداشت مامان و بابام 3 ساعت توی آفتابهای داغ دنبال انجام کارهای شخصی شان بودند. ...
نویسنده :
خودم
19:00