ای بابا خستم کردید.
سی ویکم خرداد جهت ویزیت 45 روزگی منو بردن مرکز بهداشت. بعد از مرکز بهداشت مامان و بابام 3 ساعت توی آفتابهای داغ دنبال انجام کارهای شخصی شان بودند. ...
نویسنده :
خودم
19:00
خوشحالی موقت
بابا سعید قول داده منو سر کلاسش ببرد . خیلی خیلی خوشحالم . بابای خوبی دارم. بابا سعید زیر قولش زده و قرار نیست منو با خودش ببرد . و اشک منو در آورده . کجایید بابا محمد . دایی علی رضا . دایی شهرام . دایی مجید . دایی ایمان به دادم برسید ...
نویسنده :
خودم
15:27
روز چهلم تولد یاشار کوچولو
صبح روز 26 خرداد 93 . بعد از حمام روز چهلم بین خودمون باشه آفرین به دقت زن دایی فاطمه. مهرسام جون مامان با دقتی داری مواظب خودت باش ...
نویسنده :
خودم
15:08
خاله یگانه دوستت دارم
خاله جون من در دانشگاه مازندران داره درس می خونه . من یک ماهه شدم و هنوز خاله خودمو ندیدم . الان خواب نیستم دارم به این فکر می کنم چند روز دیگه مونده که خاله جون بیاید مشهد. ...
نویسنده :
خودم
20:26
نگاه با دقت پسرم
دقت باید اختیاری و تمایلی باشد , دقت اجباری بی ارادگی است. دنیا دیدن بهتر از دنیا خوردن است. ...
نویسنده :
خودم
21:33
پیام من به عمو محمود
سلام عمو محمود . دلم براتون تنگ شده . جشن عروسی تون مبارک باشه . ببین با وجودی که اتوبوس هم اومده دنبالم ولی مامان و بابام اجازه ندادند که بیام عروسی ات . می گویند اونجا خیلی گرمه راه خیلی دوره . تو هم خیلی کوچیکی. به خاطر اینکه من ناراحت نشم که نتونستم عروسی ات بیام , بابا سعید رو هم از کار و زندگی انداختم . ان شاءالله زود زود شما و زن عمو محبوبه بیایید مشهد تا ما از خجالتتون در بیائیم. به عکسم نگاه کن ببین چه قدر ناراحتم که حرف منو گوش نکردن ...
نویسنده :
خودم
12:47